سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلم گهواره می خواهد...

آن روزها اگر دلتنگ میشدیم بهانه هایمان با یک عروسک کوکی فراموش می شد...

آن روزها اگر کسی را دوست داشتیم حاضر بودیم محبوب ترین خوراکیمان را بی منت تقدیمش کنیم....

آن روزها انقدر دوست داشتنمان پاک و لطیف و خالص بود که حتی در عدد کوچک دو هم جا میشد....

آن روزها دست هایمان سخاوت داشت...

آن روزها دلمان تنگ میشد به فاصله ی غروب آفتابی...

آن روزها اگر قرار بود بین دو نفر بگوییم کدام را بیشتر دوست داریم دروغ نمی بافتیم، می گفتیم....

و همان روز ها بود که طاقت ناراحتی و لب برچیدن دیگری را هم نداشتیم و با بوسه ای شادش می کردیم....

زیاد دور نیست آن روزهایی که یتدش می کنم به فاصله ی آلبوم عکسی از دیروز تا امروز....

آن روز ها تمام قهر کردنمان خلاصه میشد در اخمی که برای پنهان شدن اشکمان می کردیم...

ولی امروز... ولی این روزها....

دلم گهواره می خواهد برای یک شب خواب شیرین....

دلم عروسک کوکی می خواهد برای بهانه هایش...

دلم گاهی کمی دلتنگی می خواهد به فاصله ی غروب آفتابی نه روزها و ماه ها و سال ها....

دلم می خواهد ساز ناسازگاری بگیرد و نازش را بخرند به بهای دوستت دارمی...ان روزها کجا و این روزها کجا....احساس کودکانه...


+ نوشته شـــده در دوشنبه 91/6/20ساعــت 7:53 عصر تــوسط یاسمین | نظر