سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم...

به نام او...

سر یک پیچ بزرگ ...       من در این تنهایی....

همه ی هستی خود را دادم...

من در این تاریکی ...                  هستیم را به فنا بخشیدم...

سحر از خواب پریدم به یه مشت شوق دروغ...

شوق دیدن ....                   شوق یک لحظه حظور....

شوق پرواز در این تاریکی...

بی وضو در طلب یار نشستم اما ....

غافل از این که در این تاریکی....

"یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم"

یاد قران لب طاقچه که افتادم...

یاد سجاده سبز مادر...

یاد تسبیح پدر...

یاد ان لحظه عرفانی وصل ...

بی صدا در ته چاه افتادم...

به خودم خندیدم... به خودو جهل خودم خندیدم...

سال ها چشم چراندم در ان بالاها...

لیک... غافل که خدا هم در این نزدیکی ست...


+ نوشته شـــده در شنبه 91/11/7ساعــت 3:42 عصر تــوسط یاسمین | نظر
قصه قاصدک...

به نام او...

ظهور ف انتظار ، غربت، قربت، دلتنگی...

دعا، حاجت، امام، رهبر...

نرگس ... نرگس... گل نرگس...

از راست به چپ از چپ به راست فرقی ندارد...

واژه هایم را که بخواهی معنی کنی...

یک اسم بیشتر نیست و از دنیایی پاکی کمتر نیست...

یک کلام ....مهدیــــــــــــــــــــــــــــ ...

یک اسم ... مهدیـــــــــــــــــــــــــــ ...

یک اما... یک رهبر... یک معشوق هزاران دل...

مهدیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ...

قاصدک پر داده ای سوی آسمان؟

دیدی چگونه بی تاب می شود محض رسیدن...

دیدی چگونه چرخ میزند بی هدف...

تندو سریع؟...

گویا قرار است آسمان تمام شود!!

پرسیده ای از این دلداده ی زیبا که چرا اینگونه پریشانی؟

اسمان که فرار نمیکند...

چرا عجولی مخلوق خدا...

بپرس و گوش کن....

میگوید از ترس...

از این که سریع نباسد و نرسد به حضور... به ظهور...

از اوهم که بپرسی دردش دلتنگی ست... باور کن...

بپرس و گوش کن...

"الهم عجل الولیک الفرج" به خاطر دل قاصدک ها....


+ نوشته شـــده در چهارشنبه 91/11/4ساعــت 1:37 عصر تــوسط یاسمین | نظر