به نام او... محو تماشای او شدن گناهی ندارد.... می دانم.... مات نگاهش شدن گناهی ندارد... می دانم.... شرم از حضور پاکش شدن گناهی ندارد... می دانم.... دلداده اش شدن گناهی ندارد ... می دانم... سنگش را به سینه زدن گناهی ندارد...باز هم می دانم... اما مانده ام محو تماشای کدام چهره شوم ...؟ وقتی غائب است... مات کدامین نگاه شوم ...وقتی دریغ کردست... شرم از کدامین حضور را بپذیرم ....وقتی پنهان است.... چگونه دل دادمش وقتی نیست؟؟ مانده ام دنبالش روی زمین بین آدم ها بگردم... یا در آسمان... بین... بین فرشتگان... مانده ام برای صدا زدنش فریاد لازم است... یا دله سوخته ... مانده ام کی عزم بازگشت دارد... ما که روی زمین غریبیم ترسم از آن است که غریب هم فنا شویم.......
گناهی ندارد.... می دانم....