به نام او...
خیلی وقتا آدم ها از چیزهایی میشکنن و ویران میشن که اگه یکی از دور بهش نگاه کنه میگه یه خوشبختیه محضه بعضی اوقات آدما از قلبهای مدعی میخورن زمین... قلبهایی که میگن عاشقن و تب تند عاشقی شون گاهی نگاههای سرد رو آتیش میزنه اما فقط آتیش میزنه و خاکستر میکنه و وقتی تب تندش با سوزوندن چشمای یه بیگناه خاموش شد اونوقت میشه وقت رفتن و شکستن و فوت کردن روی خاکسترها تا رد پایی حتی به عنوان یه خاطره ازش نمونه...! بعضی اوقات سنگدل ترین آدمها مدعی ان ولی مدعی بودنشون قلب از سنگشون و یه هاشور با رنگ آبی آسمونی میزنه تا چشمات خطا کنن... سردرگمم که سرمو بگیرم پایین و به قلبها نگاه نکنم و بزارم خوب و بدها کنار هم باشن یا به پشت زمینه های سیاه و سفید فقط یه نگاه گذرا بندازم و سردتر از سرمای بیرحم زمستون از ادعاهای راست و دروغ بگذرم...؟ یا دل بدم به پاییزی ترین نگاه که هیچ وقت مدعی نمیشه........