به نام او...
وقتی تو شب سرتو بالا می گیری و به آسمون نگاه می کنی یه چراغ های نورانی رو میبینی که بهش می گن ستاره... بزرگترین کاربردشون اینه که اونا رو میشمری تا خوابت ببره و خوابای رنگی ببینی... اما یه جور دیگه بهش فکر کن اونا صدها یا شایدم هزارها چشم رنگی ان که از بالا بهت نگاه میکنن و برات لالایی، آواز یا شایدم شعر عشق می خونن هزارها چشمن که بهت چشمک می زنن و اشاره می کنن که به مهتاب نگاه کنی کمی سرتو می چرخونی و میرسی به مهتاب، مهتاب عشق جاودانه ی آب.......
وقتی بهش نگاه می کنی انقدر شفاف و پاکه که عکس خودتو توش می بینی آب حق داره عاشقش باشه.......
اما نمیدونم مهتاب هم آب و دوست داره یا نه آخه اونم از اون بالا به آب نگاه می کنه اما بعضی اوقات فکر می کنم اون ماته تصویر خودشه.... نمیدونم به پاکیش شک کنم یا به خودخواهیش.....
اما به عشق آب نمیشه شک کرد چون آب زلاله به همه از وجودش می بخشه ولی فقط به مهتاب نگاه می کنه و با مهتاب نجوا می کنه...
کاش رازه مهتاب و می فهمیدم کاش چشمی داشت برای گفتن حرف ها در سکوت تا نه خواب آدمارو آشفته کنه نه همیشه یه راز بمونه...
همه ی این داستانارو ستاره ها تو نگاهت میریزن خوب نگاشون کن.....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
التماس دعا داریم دوستان